خواهم که در این غمکده آرام بمیرم / گمنام سفر کرده و گمنام بمیرم / خواهم ز خدایم که به دلخواه بمیرم / یعنی که تو را بینم و آنگاه بمیرم .
پروانه نمی میرد چون گل به بغل دارد / این سینه نمی میرد چون یاد تو را دارد
خوش تر از قالی کرمان غزلی ساخته ام / نخ به نخ زیر قدمهای تو انداخته ام / من همان قالی پا خورده ی خاک آلودم / که رخم زیر قدمهای تو انداخته ام .
بهر قتل من مسکین ، ز چه تیغ آخته ای ؟ / که به یک چشم زدن ، کار مرا ساخته ای .
تا تو نگاه می کنی ، کار من آه کردن است / ای به فدای چشم تو ، این چه نگاه کردن است ؟
گر طبیبانه بیایی بر سر بالینم / به دو عالم ندهم لذت بیماری را .